جنگ بازنده ها٬ پرده آخر
على جوادى

جنگ جناحهای رژیم اسلامی وارد دور تازه ای شده است. این بار جدال میان دو باند جناح راست رژیم اسلامی شدت گرفته و به جلوی صحنه رانده شده است. باند خامنه ای در مقابل باند احمدی نژاد قرار گرفته است. اوباش و لومپنهای هر باند برای طرف دیگر خط و نشان میکشند و یکدیگر را تهدید میکنند. دیدنی است. باند خامنه ای طرف مقابل را متهم به "تسامح" و "تساهل" میکند! خواهان "خون ریختن" اند. دعوا بر سر تعویض وزیر خارجه آغاز شد و با تعویض وزیر اطلاعات بالا گرفت. خامنه ای رسما حکم ابقای این فرد را صادر کرد. احمدی نژاد مقاومت کرد٬ خط و نشان کشید. جلسات دولت را تحریم کرد٬ اما سرانجام ناچار به تسلیم در این دور از کشمکش شد. اما این جدال برخلاف برخی تصورات اولیه بهیچوجه فروکش نکرده و تعیین تکلیف نشده است. برعکس٬ جنگ بازنده ها وارد آخرین پرده های خود شده است.
 
ویژگی ها و مشخصه این جدال در درون جناح راست چیست؟ زمینه های شکل گیری این جدال کدام است؟ این کشمکش چه تاثیری بر جنگ جناحهای رژیم اسلامی و موقعیت کل رژیم در برابر مردم خواهد داشت؟ جناح اصلاح طلب حکومتی در کجای این تصویر قرار خواهد گرفت؟ تاثیرات این کشمکش بر صفوف نیروهای ملی – اسلامی و جریانات ناسیونالیسم پروغربی چه خواهد بود؟

١ - جدال باندهای جناح راست یک رویداد بدون مقدمه و یا استثنایی در صفوف حکومت اسلامی نیست. برعکس٬ یک ویژگی و خصوصیت همیشگی حکومت اسلامی است. رژیم اسلامی از ابتدای شکل گیری خونین اش متشکل از باندها و جناحهای متعدد بوده است. در حقیقت از همان زمان که ائتلاف خمینی – بازرگان حکومت را از غرب تحویل گرفتند معلوم شد که این حکومت ائتلافی قادر نخواهد بود انسجام درونی خود را حفظ کند و در حقیقت در پس هر جدال و مصافی در جامعه نه تنها ناچار شده است که آرایش جدیدی بخود بگیرد بلکه در هر دوره بهای گزافی برای تضمین بقاء سیاه خود پرداخته است. از طرف دیگر در پس هر جدالی رژیم اسلامی تضعیف شده تر و شکننده تر در مقابل مردم و جامعه قرار گرفته است. این تصاویر بخشی از پروسه فروپاشی و سقوط محتوم رژیم اسلامی است.
 
۲ - جدال جناحها و باندهای رژیم اسلامی دور تسلسل "سهم خواهی بیشر– حذف" را دنبال کرده است. ابتدا بر سر سهم بیشتر و هژمونی به جان یکدیگر می افتند. از یکدیگر قربانی میگیرند. سازش و بند و بست میکنند. اما پس از سازشی بار دیگر زمین زیر پای شان در اثر اعتراضات مردم و اوضاع سیاسی جامعه داغ میشود٬ و ناچارا باز بمنظور بقاء به جان یکدیگر می افتند. و این پروسه در دور بعدی خود عموما منجر به حذف یکی از رقبا از صحنه میشود. این روندی است که از ابتدای حاکمیت اسلامی آغاز شد. در دور اول جناح بازرگان قربانی کشمکشهای رژیم اسلامی شد. جناح خمینی منتقد "رادیکال" "سازشکاری" جناح بازرگان در مقابله با صف آزادیخواهی و کمونیسم و نیروی تداوم انقلاب بود. خواهان "قاطعیت" بیشتر در مقابله با کمونیسم و رادیکالیسم بودند. بازرگان و بدنبال آن بنی صدر طی پروسه ای به این دلایل و بهانه ها از قدرت حذف شدند. ظاهرا بعد از حذف بنی صدر و بازرگان رژیم اسلامی یک دست شده بود. خمینی و نیروهایی که در حزب جمهوری اسلامی گرد آمده بودند کنترل امور را در دست گرفته بودند. اما هنوز ماعسل شان تمام نشده بود که جدال دیگری آغاز شد. دعوای بعدی پس از مدت کوتاهی از آرامش جناحی شکل گرفت. این بار بر جدال بر سر الگوی اقتصادی حاکم بر جامعه بود. جناح راست در آن زمان در مقابل جناح خط امام قرار گرفت. پیروز آن جدال عمدتا جناح خمینی و جریان خط امام بود. جناح رسالت٬ جناح راست فعلی٬ در حاشیه و زیر ضرب بود. از این جدال تضعیف شده بیرون آمد. مرگ خمینی معادله جناحی را تغییر داد. جناح خط امام زیر ضرب قرار گرفت. ائتلاف خامنه ای – رفسنجانی این جریان را از راس قدرت به کناری زد و هژمونی را از آن خود کرد. دستگاه ولایت فقیه و ریاست جمهوری را از آن خود کردند. مجلس در دست جریان خط امام بود. پایان دوران رفسنجانی در عین حال مقارن با شورشهای شهری و آشکار شدن بن بست اقتصادی رژیم اسلامی بود. هر الگوی اقتصادی را آزمایش کردند٬ چشم اندازی جز سقوط محتوم در مقابل خود ندیدند. غول اقتصاد سرنوشت رژیم اقتصادی را رقم زده بود. اعتراضات و شورشهای شهری واقعیت سیاسی ای بود که خط امام را این بار در بسته بندی جدید به میدان کشید. مساله بقاء رژیم به صورت مساله مبرم تبدیل شده بود. جنبش دوم خرداد پاسخی ارتجاعی به مساله بقاء رژیم اسلامی بود. رژیم در پس تصفیه های درونی و از دست دادن موقعیت سیاسی دوران اولیه خود در قبال مردم٬ به یک پدیده منتظر السقوط تبدیل شده بود. دوم خرداد تلاشی برای تقویت پایه های اجتماعی و تقویت موقعیت سیاسی – بین المللی رژیم اسلامی بود. جناح راست به چنین توهماتی وقعی نمیگذاشت. سیاست دوم خرداد را جام زهری برای رژیم اسلامی می دید. تردیدی نداشتند که بدون سرکوب همه جانبه و بستن شمشیر اسلام از رو قادر به بقاء نخواهند بود. دوم خرداد در مقابل حکم خامنه ای سرخم کرد و شکست را پذیرا شد. جناح راست در راس قدرت تلاش برای حذف جناح اصلاح طلب را در دستور قرار داد. دعوایی که بر سر سهم بیشتر و هژمونی شکل گرفته بود منجر به حذف عملی جناح اصلاح طلب از مراکز اصلی قدرت سیاسی شد.
 
اما مساله در اینجا خاتمه پیدا نکرد. با حذف عملی جناح اصلاح طلب مرکز ثقل دعوای جناحی به درون جناح راست منتقل شد. دو باند خامنه ای و احمدی نژاد که در یک صف٬ جناح اصلاح طلب را حذف کرده بودند به شدت در مقابل هم قرار گرفتند. احمدی نژاد در تلاش برای تداوم طول عمر مساله قدرت جناحی اش در فردای پایان دوره اش٬ تلاش گسترده ای را برای در دست گرفتن مراکز اصلی قدرت دولتی مانند٬ وزارت کشور٬ خارجه و اطلاعات را در دستور قرار داد. جناح خامنه ای مقاومت کرد. دعوا بالا گرفت. اما این صورت قضیه است. دعوا کماکان بر سر چگونگی و سیاست بقاء است. باند احمدی نژاد در یک مانور پر ریسک تلاش کرد که عواملی از ناسیونالیسم ایرانی را در سیاست و تبلیغات خود ادغام کند. "اسلام ایرانی" اسم رمز این سیاست جدید جناح احمدی نژاد بود. این وجه مانور باند احمدی نژاد با مقابله شدید باند خامنه ای روبرو شد. در پایان احمدی نژاد ناچار به عقب نشینی شد٬ اما معضل همچنان حل نشده باقی است و ادامه دارد.
 
۳ - یک ویژگی جدال جناحهای رژیم اسلامی همواره بر سر بقاء و چگونگی تداوم عمر سیاه این حکومت بوده است. از شکاف میان خمینی و بازرگان گرفته تا کشمکش میان خامنه ای و احمدی نژاد٬ یک پایه اصلی جدال همواره مساله چگونگی بقاء رژیم اسلامی بوده است. الگوهای اقتصادی٬ تمایزات سیاسی٬ تفاوتهای دیپلماسی اساسا ناشی از تفاوت در تبیین پایه های رژیم اسلامی و شرایط بقاء آن بوده است. رژیم اسلامی یک رژیم نامتعارف است. رژیمی است که از ابتدا بر سر اینکه چگونه باید سر کار بماند کشته و اعدام کرده است. رژیمی استبدادی و سرکوبگر اما در عین حال غیر متعارف است. یک وصله ناجور بر پیکر جامعه ای است که اقتصاد و سیاست و فرهنگ حکم به سرنگونی اش داده اند. به این اعتبار ندیدن این وجه از خصومت جناحی و محدود کردن این جدالها به دعواهای کلاسیک دسته بندیهای بورژوایی به معنای ندیدن تلاش مردم براى سرنگونی رژیم اسلامی است. به معنای ندیدن پایه های بحران حکومتی رژیمی است که بدون سرکوب وحشیانه و اعدام یک روز قادر به بقاء نخواهد بود. به معنای ندیدن جنبشهای عظیم اجتماعی است که تحقق هر کدام مستلزم سرنگونی کلیت رژیم اسلامی است. نه بن بست اقتصادی رژیم اسلامی را میتوان با بحران اقتصادی سایر جوامع سرمایه داری مقایسه کرد و نه بحران حکومتی آن را میتوان همطراز بحرانهای سیاسی طبقات حاکمه در جوامع سرمایه داری دانست. بحران رژیم٬ بحران بقا و سرنگونی و فلج اقتصادی است.
 
۴ - در هر جدال بر سر چگونگی بقاء در رژیم اسلامی ما همواره شاهد شکل گیری دو صف بوده ایم٬ یک طرف خواهان تغییر وضعیت و سیاست تاکنونی رژیم٬ تجدید نظر در برخی سیاستها٬ تلاش برای اتخاذ سیاست جدید برای بقاء در شرایط جدید بوده است. در صورتیکه صف مقابل بقاء رژیم اسلامی را همواره در تشدید سرکوب مردم و تنگ کردن شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه دیده است. بازرگان و بنی صدر بخاطر "ناتوانی" از سرکوب و "سازشکاری" با بخشهایی از "اپوزیسیون" به کناری زده شدند. جریان دوم خرداد رسما و علنا متهم به "خیانت" به رژیم اسلامی و "همکاری" با "اپوزیسیون" شد و به همین اتهامات کنار زده شد. این ویژگی در صف بندی جناحها تصادفی نیست. یک نیاز پایه ای و حیاتی رژیم اسلامی برای بقاء است. بی دلیل نیست که اساسا جناح و باند بازنده٬ در کوتاه مدت٬ جریانی است که سیاست تشدید سرکوب را درمان دردهای بی درمان رژیم قرار نداده است. و سئوال مهم در اینجا این است که چرا جریاناتی که خود در دوره ای در راس سیستم سرکوب و ماشین کشتار رژیم اسلامی قرار داشتند٬ در دوره ای دیگر صادر کننده همان نسخه برای بقاء حکومت نبوده است. واقعیت را نه در تجدید نظر سیاسی و ایدئولوژیک این جریانات و باندها بلکه در واقعیتی بیرون از رژیم اسلامی باید جستجو کرد. واقعیت اعتراض و جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی. این واقعیت غیر قابل انکار است که در هر دوره در درون صفوف سر سخت ترین سنگرهای رژیم شکاف می اندازد و جناحی را به صرافت مساله بقاء و تغییر سیاست رژیم برای بقاء می اندازد. این واقعیت تا روز شیرین سرنگونی رژیم اسلامی همراه رژیم ادامه خواهد یافت.
 
۵ - یک واقعیت همزاد جناح بندیهای رژیم و جدال جناحهای رژیم سیاست دفاع از جناحی از رژیم اسلامی در مقابله با جناح دیگر بوده است. بخشهایی از آنچه که "اپوزیسیون پرو رژیم" نامیده میشود در طول حیات ننگین رژیم اسلامی اهداف و آرمانهای خود را بخشا در دفاع از جناحی از رژیم در مقابل جناح دیگر دنبال یافته اند. چه آن زمان که خمینی سمبل مبارزه با "امپریالیسم" و "آمریکا" بود و چه آن زمان که خاتمی نماینده "جامعه مدنی" و "اصلاحات". همواره بخشهایی از این اپوزیسیون مرتجع تلاش کرده است با اتکاء بر یک جناح رژیم سیاستهای خود را پیش ببرد. این واقعیت نیز با نزدیک شدن رژیم اسلامی به لبه پرتگاه و سقوط اشکال مضحک و کمیکی بخود گرفته است. اگر سیاست دفاع از جناح خاتمی و دوم خرداد اوج وقاحت جریانات اپوزیسیون پرو رژیمی بود٬ طرح سیاست دفاع از احمدی نژاد در مقابل خامنه ای نشان وقاحت بی حد و اندازه٬ اما یک واقعیت جریانات ملی – اسلامی٬ است. این بار هم این جریانات باز کثافت سیاسی دفاع از بخشی از رژیم در مقابل بخش دیگر را در قالب دفاع از باند احمدی نژاد مزه مزه کردند. نشان دادند که آماده اند این تیر خلاص زن رژیم را نیز در صف خود قرار دهند.
 
۶ - جدال جناحهای رژیم اسلامی پایانی ندارد. این جدال با مرگ رژیم اسلامی پایان می یابد. جناحهای رژیم تا روز سرنگونی محتوم رژیم اسلامی بر سر و کله یکدیگر خواهند کوبید و با هم متحد خواهند شد. مستقل از اینکه چه نیروهایی حذف میشوند٬ کدام نیرو دست بالا را میگیرد٬ ماحصل قضیه این است که رژیم در مقابله با مردم تضعیف شده تر و شکننده تر میشود. آرایش کنونی رژیم بیانگر چنین واقعیتی است. قرار گرفتن هر چه بیشتر بخشهایی از قدرت سیاسی در دست نیروهای سرکوب و نظامی رژیم نشان این واقعیت بحرانی و پایانی عمر رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی در پله آخر عمرش قرار گرفته است. مرده ای است که میرود. باید کارش را تمام کرد. *
 

بعد التحریر: در زیر توجه تان را به تحلیل درخشان منصور حکمت از جدال جناحهای رژیم اسلامی جلب میکنم. آن صف بندی اکنون تغییر کرده است٬ اما مهر آن جنگ بر جدال کنونی جناحها از پیش خورده است. این جنگ بازنده ها است.

 

جنگِ بازنده ها
اطلاعيه درمورد رويدادهاى اخير ايران

منصور حکمت


کشمکش هاى اخير ميان جناحهاى رژيم اسلامى، صرفا نقطه آغازى بر يک سلسله درگيرى هاى اجتناب ناپذير و به مراتب حاد تر و خرد کننده تر در درون حکومت اسلامى است. يک واقعيت بسيار ساده پشت تمام اين کشمکش هاست، و آن اينست: مردم ايران حکم به رفتن رژيم اسلامى داده اند. محتوا و مبناى جنگ داخلى امروز در حکومت ارتجاع اسلامى، اختلافات نگرشى جناحهاى چند گانه رژيم بر سر اقتصاد دولتى يا بازار، برقرارى يا عدم برقرارى مناسبات با غرب، يا حتى اختلافات عقيدتى بر سر اسلام و اسلاميت و ولايت فقيه نيست. اين داستان ۵ سال قبل نيست. جدالهاى امروز، نتيجه تکاپوى مذبوحانه جناحهاى حاکميت براى حفظ نظام منحوس اسلامى در برابر حکم تاريخى مردم است. همه، در داخل و خارج ايران، در داخل و خارج حکومت، چهره خشمگين مردمى را که عزم کرده اند کار رژيم را تمام کنند، از پس انتخابات اخير ديده اند. ايران ديگر براى ضد انقلاب اسلامى به شيوه هاى تاکنونى قابل حکومت کردن نيست. جدال امروز جناحهاى حاکميت جدالى بر سر حفظ نظام شان است. جدالى بر سر يافتن و حاکم کردن آن سياست و آن چهارچوبى براى رژيم اسلامى است که به زعم هريک ميتواند بساط ديکتاتورى و لفت و ليسشان را محفوظ بدارد .

اين تصور که يک جمهورى اسلامى تعديل شده، "ليبراليزه شده"، "ايرانيزه شده"، با آخوندهاى اهلى و اسلامى "نهادينه" که تن کريه خود را در کرست قانون چپانده است ميتواند مردم را به تمکين بکشاند و بدنبال کار و زندگى شان بفرستد، مسخره است. اين تصويرى است که خاتمى و ائتلاف پشتيبان او از اهداف خود بدست ميدهند. جناح خامنه اى و طرفداران از رو بستن شمشير خونين اسلام حاضر نيستند به اين خيالپردازى گردن بگذارند. اينها ميدانند که هر ذره سازش رژيم با مردم پيش در آمد ناسازگارى بيشتر مردم با رژيم است. اينها ميدانند که از خرداد ١٣٦٠ تا امروز فقط با کشتن و زدن بقاء خود را تضمين کرده اند. اينها مواعيد و عملکرد خاتمى ها را خيانت به نظام و حاکميت اسلام و مقدمه سرنگونى کل رژيم اسلامى ميدانند و آماده اند به همين عنوان با آن مقابله کنند .

اما سياست مدافعان خامنه اى و انصار حزب الله نيز به همان اندازه خيالى و پوچ و پا در هواست. خاتميون هشدار ميدهند که قلدربازى و قشريگرى و آدمکشى عريان اسلامى خيرش را به اندازه کافى رسانده و ديگر چاره کار نيست. اين روشها عمر خود را کرده اند. فهميده اند که مردم دارند براى جمع کردن اين بساط تکان ميخورند. ميدانند ولايت فقيه و حکومت الهى ديگر نه ابزار ارعاب مردم، بلکه مايه تحريک آنهاست. ميگويند اين روشها مردم را به انقلاب ميکشاند. بايد تعديل شود .

ترس هردو طرف بجاست. نسخه هاى هر دو طرف پوچ و بى نتيجه است. راهى ندارند. اين جنگ بازنده هاست. جامعه دارد رژيم اسلامى را دفع ميکند. رژيم اسلامى بايد برود و دارد ميرود. رويدادهاى امروز لحظات و دقايقى در سير فروپاشى اينهاست. هنوز چرخشهاى بسيارى در راه است. تا روز سقوط شان، تا روز پيروزى شيرين مردم، اين جماعت اوباش بارها وحدت خواهند کرد، و باز به جان هم خواهند افتاد. "ليبرال" خواهند شد و باز حکومت نظامى اعلام خواهند کرد. رجز خواهند خواند و التماس خواهند کرد. يک چيز اما مسلم است: در طول اين دو دهه هرگز مردم در چنين موقعيت مناسبى براى برچيدن بساط رژيم اسلام قرار نداشته اند .

شرط پيروزى، ادامه مبارزه عليه کليت رژيم اسلامى و در منگنه گذاشتن همه جناحهاى حکومت ارتجاع اسلامى در ايران است. اين کابوس خيزش مردم است که اينها را بجان هم انداخته است. اينها بايد بروند، مردم براى تعويض خامنه اى ها با خاتمى ها و منتظرى ها و گرفتن چماق انصار حزب الله و پس دادنش به بهزاد نبوى ها و چاقوکش هاى "خط امام" به ميدان نيامده اند. مردم حکمشان را داده اند .

حزب کمونيست کارگرى، طبقه کارگر و همه مردم ايران را به برپايى يک انقلاب عليه رژيم نکبت بار اسلامى و برقرارى جامعه اى آزاد و انسانى فراميخواند .

سرنگون باد رژيم جمهورى اسلامى ايران